آیلینآیلین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

گل همیشه بهارم آیلین

زبان دوحرفی

  سلام عسل مامانی   حتما میگی زبان دوحرفی دیگه چیه زبان دوحرفی مدل حرف زدن جدید جنابعالیه که تمام کلماتو به مخفف ترین شکل ممکن ادا میکنی   و فک کنم دیگه اگه خدا بخواد داری سعی میکنی بیشتر کلماتو ادا کنی و از زبان اشاره کمتر استفاده کنی   مثلا به لامپ میگی لا   هرچی که بهت بدیم به جای دستت درنکنه و مثلا تشکر میگی دس   هرچیزی که بسته باشه اعم از خوراکی یا ظروف درب دار میزاری تو دستمون و به جای باز کن میگی با امروزم طبق عادت جدیدت که عاشق ظرف اسفند و اسفند بازی شدی تا گذاشتم جلوتو درشو باز کردم گفتی گا   منم یکم فک کردم گا یعنی چی دیدم بله قا...
27 مرداد 1392

اولین سفر دونفره مامان و آیلین

   بالاخره برای اولین بار مامانی جرات به خرج داد و دوتایی رفتیم تهران خونه خاله سمیه. راستش اولش خیلی ترس داشت و استرس داشتم که خدای نکرده تو جاده اتفاقی برای نفسی من نیفته. تا خود تهران یا آیت ااکرسی میخوندم یا صلوات میفرستادم. ولی خدا رو شکر به سلامت رفتیم و برگشتیم.   پنجشنبه 92/05/03 ساعت شیش راه افتادیم تا هشت و نیم رسیدیم خونه خاله سمیه. خداروشکر تا بیست کیلومتری تهران رو صندلی عقب خوابیدی و راحت رفتیم. جمعه هم رفتیم خونه خاله نرگس و سورپرایزش کردیم چون خاله سمیه بهش نگفته بود ماهم داریم میایم. شنبه هم با خاله سمیه رفتیم برای نی نی تو راهیش یعنی دختر خاله جدید سرویس چوب ببینیم   ...
7 مرداد 1392

واکسن 18 ماهگی

  بالاخره آخرین واکسن هم با چندروز تاخیر زدی وخدارو شکر تموم شد تا 6 سالگی. دیروز که میخواستم 9 صبح ببرمت واسه واکسنت خودت ساعت 9 بیدار شدی و ما متعجب که سابقه نداره آیلین خانوم که تا لنگ ظهر میخوابن چرا 9 پاشده. رفتیم بیمارستان و ازونجایی که  خیلی بلا و باهوشی عین چی میدونستی چه خبره و هنوز هیچ کاریت نکرده گریه میکردی. ماهم خندمون گرفته بود که بچه های دیگه رو میخوابوندن هنوز نمیفهمیدن چی شده تا آمپول بره تو پاشون! اونوقت تو آمپول یکی دیگه رو خانومه تو اتاق باز میکرد میزدی زیر گریه. خلاصه واکسنتو زدی و اونجارو گذاشتی رو سرت. قدت 86 و وزنت 13و900 شده بود. از حال بعد از واکسنت بگم که یکم تب دا...
1 مرداد 1392
1